جدول جو
جدول جو

معنی سگ زبانی - جستجوی لغت در جدول جو

سگ زبانی
(سَ زَ)
چاپلوسی و تملق:
خواند سگ را بسگ زبانی خویش
سگ دویدش بمهربانی پیش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگ زبان
تصویر سگ زبان
گیاهی از نوع گاوزبان با برگ های پوشیده از کرک، گل های خوشه ای قرمز یا بنفش، دانه های خاردار و ریشه ضخیم که بلندیش تا شصت سانتی متر می رسد و در اراضی خشک و شنی می روید
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
خاموشی. (ناظم الاطباء). سکوت:
چون مرا آفت ز گفتن میرسد
بی زبانی بر زبان خواهم گزید.
خاقانی.
لیکن بحساب کاردانی
بی غیرتی است بی زبانی.
نظامی.
من از بی زبانی ندارم غمی
که دانم که ناگفته داند همی.
سعدی.
، بارانی که قبل از موسم و موقع فرود آید. (از تاج العروس). باران اول موسمی. (منتهی الارب) (آنندراج). باران اول. (ناظم الاطباء) ، زود از هر چیز و مؤنث آن باکوره است. (منتهی الارب). زودرس از هرچیز، نوبر. نوباوه. (آنندراج). نورس: و فی هذاالیوم یؤتی بالباکور من الغلات فیقرأون علیها و یدعون لها بالبرکه. (آثار الباقیه چ اروپاص 281). نخله باکور، خرمابن زودرس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ زَ)
سیه زبان بودن:
خط تیغ در قلمرو رخسار او گذاشت
آخر سیه زبانی ما کرد کار خویش.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ زَ)
حالت و چگونگی ده زبان، پرحرفی و زیادگویی. (ناظم الاطباء) ، کنایه از هرلحظه چیزی گفتن وبر حرف خود ثابت نبودن است. (آنندراج) :
چون نکردی یک زبانی لاله وار
ده زبانی نیز چون سوسن مکن.
سیدحسن غزنوی.
با نسیم خانه زاد بوستان دوستی
ای گل رعنا چو سوسن ده زبانی می کنی.
حکیم شفایی (از آنندراج).
و رجوع به ده زبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ده زبانی
تصویر ده زبانی
پر حرفی و زیاده گوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زبانی
تصویر کم زبانی
کم زبان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
شرت با دیگری در تکلم بیک زبان: هم زبانی خویشی و پیوندیست مرد با نامحرمان چون بندیست. (مثنوی)، همدمی: او را مهر دار کرد که همه وقت در پیش نظر نشسته بشرف مکالمه و همزبانی مشرف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گاو زبانیان که علفی و دو ساله است و ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر میباشد رنگش سبز مایل به سفید است و در اراضی شن زار و خشک اغلب نقاط اروپا و آمریکای شمالی و آسیا (از جمله ایران) میرود. ریشه اش ضخیم و دراز و دوکی شکل و گوشتدار و برنگ خاکستری تیره است برگهایش نرم و سبز مایل به سفید و از کرکهای ظریفی پوشیده شده است. گلهایش به رنگ قرمز یا بنفش تیره و مجتمع به صورت خوشه و کوچکند و در ماه های اردیبهشت و خرداد ظاهر میگردد ریشه آن در طب مورد استفاده است لسان الکلب اذن الارنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد زبانی
تصویر بد زبانی
دشنام فحش ناسزا بد دهانی مقابل خوش زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخت زبانی
تصویر سخت زبانی
فحاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ زبان
تصویر سگ زبان
آذان الارنب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
عاجزٌ عن الكلام
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
Speechlessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
mutisme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
dilsizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دوزبانه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
ukimya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
নির্বাকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
گونگا پن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
無言
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
무언
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
ความไร้คำพูด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
אִלְּמוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
मौनता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
keheningan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
sprakeloosheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
mutismo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
falta de palavras
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
无语
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
bezmówność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
німота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
Sprachlosigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
немота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی زبانی
تصویر بی زبانی
falta de palabras
دیکشنری فارسی به اسپانیایی